توی این سه روزز اخیر فکر کنم 20 ساعتی پای تلفن و پشت صف مراکز مختلف بودم!


از صبح دارم تلاش میکنم این نوشته را تمام کنم ولی نمیشد.


من تا همین سه روز قبل،

اگه میدیدم بلایی داره سر مردم میاد

قلبم اتیش میگرفت و شرحه شرحه میشد

الان هم اتیش میگیره و خواهد گرفت و شرحه شرحه خواهد شد.

شب تا صبح خواب خانواده و اقوامم رو دیدم.

دیدم انگار سیزده به دره

یا که عروسیه

یکیش

نمیدونم

و دیدم که همه دختر عمه ها و دختر خاله ها و بقیه فامیلا جمعیم و داریم والیبال بازی میکنیم


و داره بارون میباره ولی ما بازی میکنیم


بیدار شدم دیدم بارون قشنگ شمالی میباره :)))) 


میدونین ادم کشورش رو دوست داره. مگه میشه یادمون بره از کجا اومدیم؟

هر لحظه دنبال یه فرصتیم که برگردیم کشورمون.


و قطعا سرنوشت کشورمون برامون مهمه.


ولی وقتی میبینی، دیکتاتوری، خودرای بودن، خودخواهی، به فکر هم نوع نبودن، خودمحوری، جواب هر کاری رو با فحش دادن یا کتک زدن یا قطع رابطه کردن به جای گفتگو، افتخار کردن به خود به عنوان نژآد برتر، خرد کردن بقیه اقوام، در کل فاشیست و نژادپرست و ضد زن / ضد مرد بودن و به ان افتخار کردن، جوگیری، اینکه مثلا یه نفر طرفدار حقوق حیواناته ولی به خودش اجازه میده هرگونه نفرت پراکنی ای انجام بده، همه اینها باعث میشه که نتونی گفتگو کنی، نتونی حرف طرف رو بفهمی. حتی اشتیاقی به ادامه بحث در تو نخواهد بود.


نمیدونم کلمه جامع و کامل در این مورد چیه، ولی از بحث کردن و دیدن مردمی که به شدت جبهه گیری دارن، جهت گیری دارن، و ضمنا هیچ حق و حقوق و احترامی برای کسانی به جز خودشون قائل نیستن یکمی خسته شدم.


من هم همون اخلاق ها رو دارم.

ولی هر روز به خودم سیلی میزنم.

هر روز خودم رو مجبور میکنم که چیز یاد بگیرم و ادمی بهتری نسبت به دیروز باشم

خیلی ایرادات دارم

ولی دارم تلاش میکنم


حقیقتش توی امریکا موفق شدم چندین دوست درست و حسابی پیدا کنم که همه ایرانیم و همه اهل کمک

ولی توی کانادا اینکار سخت تره چون سیستم سوشال دموکراسی و نژآدپرستی زیرپوستی داره و خیلی مسائل دیگه و هنوز اون حس وایت ها نژاد برترن توش هست، و مردم این هم که بای دیفالت فرق سفید و سیاه رو تشخیص نمیدن.


من کلا به جز چند نفر، ایرانیای توی کانادا رو ادمای ترسو، بی جرات، بی مصرف و بی عرضه یافتم :)


باور کنین خارج امدن به کیفیت یه آدم اصلا اضافه نمیکنه.

آدمی جوهر وشیره ش همان میمونه. ادمها ممکنه دیویلاپ کنن چیزی رو. ولی خارج امدن معیار و ملاک نیست.

در نتیجه کشورم و مردمش و هر آنچه که قراره سر ما بیاد رو سپردم به خدا،

و از همه پیج ها و کانال های ادمهای ی یا هرکسی که به نحوی به ت مرتبط باشه، در اومدم، حتی کامبیز حسینی

و خودم رو دارم سوق میدم به سمت یه زندگی شادتر و بهتر.


ممکنه باز از من غرغری بشنوین،

ولی دیگه نه غصه ای خواهم خورد برای مردم و نه امیدی به انها دارم.


اگه روزی خیلی خیلی قدرتمند بشم حتما دست به کار میشم و کمک میکنم

ولی وقتی حرف ادمایی مثل امیر تتلو، سینا ولی الله، رسایی، بقایی مشایی؛ افشین پرورش، محمد علی طاهری، زیباکلام! صادقی و حسین محمدی و هزاران جاندار دیگه بسیار برو دارن. وقتی مردم اینقدر سوگیری شده و جهت دار به مسئله حجاب، ن، اسلام، دین، مذهب، نژاد و نگه میکنن که نمیتونی حتی یه کلمه حرف بزنی اگه نظر مخالف داری، در ان جماعه فکر میکنم که به نظر من هیچ نیازی نیست. در نتیجه کلا خودم را بیرون کشیدم ازین مسائل.

مردمی که خوابند و به هیچ قیمتی بیدار و اگاه نمیشوند را در حالت خواب "میکنند".

برای همین هم هست که ایرانیای کانادا هم غالبا بی مصرف، تهی، بی عرضه، تنبل، مورگیج بروکر، دلال، ، و. هستند.

و مهم تر ضعیف و کسی که نمیتونه حقش رو بگیره.


این مردم باید تاوان بدهند. چون در خوابند و نمیخوان که بیدار شن.


و مهم تر خودم میخوام حسم خوب شه و دارم حرکت های زیبا در زندگی انجام میدم در زندگی

پس باید مثبت باشم :)


بچه ها دوستون دارم

فاطمه یلدا غزل شماره یک و دوی واقعی نه اون فیکه، مدوسا، کلنگ، صبای شماره یک و دو، علی، نل خنگ فرانسه غرغروی فحش بده، اون دختره که استرالیا زندگی کرده، الناز، اقا یگانه و خیلیای دیگه که اسماتون یادم نیست، دوستون دارم :) شماها باظرفیت و مهربونین.


کسانی که مینویسن خیلی و برای دل خودشون مینویسن و نه ابراز وجود، رو دوست دارم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها