بعضی وقتا

که از دنیای دوستای خودم و دور و بریام بیرون میام

تازه میفهمم ایرانیا بیچاره چقدر تحقیر و اذیت میشن توی سیستم.


از یه اتاقی خیلی خیلی خوشم اومد

صاحبش هم یه vice president یه شرکت خیلی بزرگ بود

امشب صحبت کردیم


متوجه نشد که من ایرانی هستم


بعد بیست دقیقه صحبت کردن احساس صمیمی تر شدن کرد

و برگشت گفت که

میدونی

تورنتو کلا شهر شلوغیه

ولی بیشتر شلوغیاش ازین مهاجرا و پناهنده های پدرسوخته حرومزاده میاد!

طرف میبینی از افغانستان اومده، از پاکستان از ایران و عراق اومده

خب کشور خودشون جهنمه

و دنبال جای خوب میگردن

این رفیق خوبمون ترامپ هم این حرومزاده ها رو راه نمیده که البته کار خوبی میکنه

و نتیجه ش این میشه که همه این حرومزاده ها جمع میشن توی تورنتو!


من خنده م گرفت ولی ساکت موندم چون اولا شما یه آدم نژادپرست رو نمیتونین یه شبه عوض کنین

چون اگه قرار بود عوض شه ترامپ توی این دو سال و نیم عوض میشد.

در ثانی بیزینس من نیست که اون اونطوری فکر میکنه.


ولی یه لحظه دلم برای کسانی که پاشونو میذارن تورنتو در اول مهاجرت سوخت

من اومدم یه شهر دوست داشتنی

با استاتوس دانشجویی اومدم

با ارج و احترام اومدم

با ارج و احترام موندم اینجا

از مردم به جز محبت و مهربونی هیچی ندیدم

ولی کسی که اول کاری میره شهری مثل تورنتو فاتحه ش خونده میشه.


دلم سوخت.

خیلی.

به نظرم تا وقتی کفش آدمها رو نپوشیدیم نباید اونها رو جاج کنیم.

کاری که من خودم خیلی میکنم. خیلی وقتا میبینی میزنم سر یه عده خاص توی همین وبلاگ ولی من تابه حال کفش اونها رو نپوشیدم.


حالا من دخترم!!


برای پسرها و مخصوصا پسرهای مجرد باید خیلی وحشتناک باشه.


حقیقتش بعد ازینکه با این اقا صحبت کردم از خودم خجالت کشیدم.


چند روز قبل جدی سابق گرگ زاده رو مسخره میکردم که عین ترسوها و مامانی ها هر شش ماه میره ایران و میره بیرون کانادا.

شاید اون بنده خدا بهش سخت میگذره!!

منی که با این آدمهای ساده و خوب زندگی کردم بهم این همه سخت گذشت.


چرا من اینقدر بی شعورم؟! 





مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها