خطاب به اون اقای اب که یواشکی به خنگولش نامه مینویسه و نظر میده:

 

مخلصم :)

 

حقیقتش این افراط و این همه ترس و وحشت و کامل انجام هر چیزی، توی ما، باعث شده که ما بشیم دو دسته تقریبا (خصوصیات افرادی که در کشورهایکمونیستی کارتلی مافیایی بزرگ میشن)،

1. کسانی که به شدت همه چیز رو میخوان ایده ال انجام بدن و حس میکنم تمام سرنوشت اونها به حرکات میکرو میکرویی بستگی داره که الان انجام میدن،

2. کسانی که کلا با بی خیالی کل زندگی رو سپری میکنن (اشا سبحانی) و فکر میکنن که اگه با یه دست صد تا هندونه بردارن هم اوکی هست.

 

متاسفانه کانادا پر از گروه دومه،

یعنی میبینی پسره هنوز نتونسته دفاع کنه، رفته یه دانشکده دیگه داره باز درس میخونه و دکترا رو شروع کرده،

 

چون سیتیزن هستن پس مشکلی ندارن از نظر قانونی.

 

رفته یه جشن گرفته، کلی ادم ریخته رو سرش، من نمیدونم به چه دلیلی، بعد همه هی تبریک میگن!

واقعا نگاه میکنی میگی اخه به چه دلیلی؟

 

میدونین حس میکنم اون ورژن ایران ما توی همه کشورها تکرار میشه.

 

امریکا یه کوچولو بهتره اینطوری که رفتم و دیدم. ولی فقط ویزیتوری بود.

 

انگار دنیای کاپیتالیزم خیلی متفاوت از دنیای کمونیستهاست.

 

ادم میمونه که اینها چرا اینقدر پوچ و احمقن بعضیاشون؟

چرا اینقدر اینها دوست دارن همه ش حرف بزنن و بییر بخورن و هیچ کاری نکنن؟

این مشکلیه که من از روزی که اومدم با این جامعه داشتم.

 

ما مهاجریم با فلاکت و بدبختی اومدیم اینجا ولی وضعمون ازینها بهتر شده.

اخه چرا اینها فقط شدن عین دولتهای ما (حتی مردم عادی) از صبح تا شب فقط تبلیغ و شعار میدن. و هیچ.

 

یه عده بیکار و علافن انگار از صبح تا شب فقط تبلیغ و حرف زدن و الکی تظاهر به خوشحال بودن،

 

بعد میری توی زندگی شخصیشون میبینی طرف از بدبختی و تنهایی داره میمیره.

همه شن یمگن ما رو ول کنن در جا زندگیمونو ول میکنیم یه چیز دیگه شروع میکنیم.

 

من موندم اخه تو چرا باید توی یه کشور ازاد باشی و اینقدر با بدبختی زندگی کنی؟

یعنی هیچ چیز دیگه به تو یاد ندادن؟

 

پسره سی سالشه، توی همین کشور به دنیا اومده و بزرگ شده و هنوز دانشجوئه. ازین رشته میپره به اون رشته و خودشم نمیدونم چی میخواد. واقعا نمیدونه چی میخواد.

هی میگه میخوام مشهور شم میخوام میلیاردر شم.

 

ضد مهاجرن ضد ادمن ضد کاپیتالیزمن، همشون مفسرهای بزرگی در زمینه تفسیر امریکا و بررسی معایبشن،

 

بعد میگه میمخوام توی کانادا میلیاردر شم!

 

انگار من الان بگم میخوام با کندال جنر و جی جی حدید توی شوی ویکتوریا سیکرت رقابت کنم!

 

اخه تو چرا اینقدر احمقی؟

 

یه خستگی عجیبی منو توی این سه سال و خورده ای توی این کشور گرفته. که نمیدونم چکار کنم.

ما بی صدا میایم کار میکنیم میریم پی کارمون، هر جا میریم علاقمند میشن ده تا ایرانی دیگه بگیرن.

 

اینها اینقدر روشون اسون گرفته شده و حتی نمیتونن یه لیسانسو تموم کنن.

با اینکه از نظر مهاجرتی و همه شرایط دیگه اولویت با اینهاست.

 

ادم نمیدونه چی بگه.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها