توی این دو سال،

نامزدم بهم یه چیزی یاد داده،

اینکه: نگاهت رو به جلو باشه در زندگی.

این رو خیلی دوست دارم و خیلی کمکم کرده که پیشرفت کنم.

 

توی این مدت، یه سری کارای نصفه نیمه م رو سعی کردم تموم کنم،

یکی اینکه همیشه دوست داشتم ببینم ترکی استانبولی چقدر فرق داره یا اذری، که تونستم کورس ها رو بگذرونم و متوجه شدم که 90 درصدش یکیه. در واقع زبان استانبولی انگار همون اذربایجانیه، فقط توش کلی کلمه عربی و فارسی و یونانی و رومانیایی هم ریختن. ولی خب بلاخره الان زبان یه کشوره و دور میبینم که بزودیا باطل شه، و شیرینم هست، پس یادش گرفتم و الان دیگه همه ش شوکه نمیشم که ملت چرا به جای "گلیپسیز" میگن: "گلمیشیز"!!!!! واقعا هم عجیبه خب. اره چرا تو باید یه زبون رو عوض کنی و یه زبون دیگه ازش بسازی کمال پاشا چرا تو اینقدر بیکار بودی. بیکار کی بودی تو؟

 

دوم همیشه دوست داشتم المانی، گواهینامه B1 رو هم بگیرم.

چون تا آخر B1 خونده بودم.

 

علمای اینجا به من میگن که این زبان ها به چه درد تو میخوان بخورن در امریکای شمالی و جنوبی و استرالیا،

 

پاسخ اینه که اولا علاقه دارم،

در ثانی حالا فرانسه که شماها خودتون رو میکشتین یاد بگیرین کجا به دردتون خورد،

کما اینکه کبکی ها و فرانسویا به شدت نشنالیست هستن و نه تنها مسخره تون میکنن به خاطر زبان و لهجه تون بلکه اجازه هم نمیدن که به زبون اونها حرف بزنین.

 

و یه کار دیگه ه کردم، این بود که طراحی رو دوباره شروع کردم.

من طراحی، نقاشی، خوشنویسی و نقاشیخط خیلی دوست دارم،

دوست داشتم گیتار هم بزنم ولی الان گیتار ندارم و نمیخوامم بخرم تا وقتی settle down شم.

تازه ازین کتاهای adult coloring book ها خریدم و گاهی بعضیاشون رو رنگ میکنم.

 

 

کلی هم مداد رنگی خریدم. هر 24 تا دو دلار :)))

 

 

 

 

دلیل اینکه ایرانیای کانادا حرفای من رو تکرار نمیکنن:

1. خب نظرات متفاوتی دارن،

2. مایل نیستن حرفی بزنن.

 

ولی حقیقتش،

خانم هایی که میان کانادا، حدود نود درصدشون مجردن.

من وی دپارتمانم دختر ایرانی و خاورمیانه ای مجرد ندیدم توی اون دو سال.

همه متاهل بودن، یا شوهر اول اومده بود و بعد دعوتنامه فرستاده بود برای خانمش،

یا شوهر و زن با هم اومده بود.

 

دلیل بعدی اینه که، امیدوارم البته خانم های ایرانی ناراحت نشن از دستم (چون میدونم که دو تا زن و شوهر توی کانادا اینجا رو میخونن)، اینه که اصلا خانم های ایرانی این چیزها رو نه میفهمن نه دوست دارن بفهمن.

مردهای ایرانی رو من خیلی میبینم که جلوی خانم هاشون ساکت میمونن و هیچی نمیگن و میگن اره همه چی خوبه،

ولی تا باهاشون تنها میشی فوری میگن که میدونی چیه، خیلی خیلی بدبختی کشیدیم.

یا وقتی چند تا ادم دور هم جمع میشیم و اونها خانمشون اونجا نیست فوری شروع میکنن میگن که کلی بلا سرشون اومده و خیلی مشکلات داشتنو دارن یا نمیتونن با خانمشون کنار بیان ولی مجبورن فعلا تحمل کنن.

 

دخترای ایرانی و حتی پسرای ایرانی اصلا و ابدا وارد جامعه کانادا نمیشن.

طبقه ای که مهاجرت میکنه به کانادا اغلب طبقه مرفه بی درده.

 

یادتون هست گفتم بعد از من دو تا خانم ایرانی رو استادم اورد گروه؟

یکیشون همون اول رفت برای خودش خونه کرایه کرد (اپارتمان) و تنهایی زندگی میکرد یکی هم با شوهرش اومده بود.

کلااااااااااااا بی خبر موندن از کانادا و الان هم در بی خبری هستن.

و خب اونها نمیفهمن هر دو هفته بردن هم خونه ایت به بیمارستان که خودکشی میکنه یعنی چی.

اصلا نمیدونن پارو کردن برف چیه،

نمیفهمن وقتی تو یه مسئله داری بین هم خونه ایات و باید حلش کنی یعنی چی.

 

همون جوری با اخلاق ایرانی میان، با همون میمونن، تنها چیزی که توشون عوض میشه اینه که علاوه بر دیدن خیابون های ایران، الان خب خیابون های مثلا واترلو رو هم میبینن. همین. یا دخترا دیگه روسری سرشون نمیذارن.

یعنی همین قدر میبینن و میفهمن.

 

این دو تا دختر، خب با این ادمها زندگی که نمیکردن،

میدیدی میومدن 4 تا حرکت میزدن،

و خب من به عنوان هم طونشون متوجه میشدم که از کجا میاد این حرکت،

ولی کاناداییا و اروپاییا فوری جا میخوردن و فرار میکردن.

 

بعد اینها میگفتن که وای چرا اینجوری شد،

دفعه دیگه با شدت بیشتر به این ها نزدیک میشدن،

باز اونها بیشتر وحشت میکردن

بعد میگفتن اینها نژاد پرستن!

زبانشون اصلا پیشرفت نمیکرد و نمیکنه.

 

یادمه وقتی دفاع کردم و مقاله م چاپ شد، و پایان نامه م هم،

 

بهم پیام دادن و گفتن دست راستت سر ما،

و خب من ته دلم فکر میکردم که شماها دو سه ماهه اومدین اینجا،

با اون عجله ویزا گرفتین و اومدین (من یه چند ماه بعد از اومدن ویزام اینجا اومدم، من همیشه هر کشوری میرم یه دو سه ماه از ویزام میگذره و بعد میام، المانمم اینجوری بود، کار داشتم اون موقع و میخواستم کارهام رو تموم کنم، ولی اینها اب دستشون بوده گذاشتن زمین و اومدن)،

اینقدر اشتیاق داشتین،

خب چرا اینطوری شده،

 

توی سه ماه اینها متنفر شدن از کانادا و هرچی مثل اونه.

ولی هیچوقت به کسی چیزی نمیگن چون دوست ندارن مردم فکر کنن که به اینها سخت میگذره.

 

حالا تصور کنین همین ها که تحمل ندارن یه همکار رو روزی شش هفت ساعت ببینن (این دو تا ایرانی ظهر دور و بر دوزاده یک ظهر میومدن سر کار و بعد سه چهار ساعت میرفتن خونه)، بخوان تازه هم خونه ای هم پیدا کنن. نابود میشن.

یکیشون یه ماه اول با یه دختری هم خونه ای شد، زدن همدیگه رو ناکار کردن و پلیس اومد.

میخواست درامد اضافی به دست بیاره که شکست خورد.

 

من کلا حتی هر پسری که دیدم هم همینجوری بودن.

از اول از خونه شون توی ایران میان به خونه شون توی کانادا و هیچ کس رو نمیبینن.

من به خودم قول دادم که تا قبل از ازدواجم هم خونه ای داشته باشم.

برای من دیگه هزینه ها خیلی مهم نیستن، چیز یاد میگیرم. هر هم خونه ای یه فرصت و چالش جدیده.

مخصوصا اگه دور و بر سن خودم سن داشته باشن یا دختر و یا همجنس گرا باشن،

به نظر من یه چیزایی هست که ادم قبل سی و سه چهار سالگیش باید تجربه کنه،

یکی تجربه زندگی تو چند جای مختلف.

واقعا تو وقتی میای ونکوور زندگی کنی، و وقتی فقط توی یه نقطه از ونکوور زندگی میکنی کل مثلا چه میدونم 5 سال زندگیتو، چی میفهمی؟

نمیگم ادم از صبح تا شب جا عوض کنه نه،

ولی یه چیزایی هست که تو تا سن محدودی میتونی یاد بگیری.

اگه توی سن بالای پنجاه سال هر روز خونه عوض کنی و یا هر روز هم خونه ای بیاریو یا مستاجر باشی بله غیرعادیه. گرچه همین هم داره توی کانادا عادی میشه.

وولی تا وقتی جوون هستی این کارها رو بهتره انجام بدی. وگرنه دیر میشه. میشی مثل همین کاناداییا که هفتاد سالشونه ولی life skills and people skills شون افتضاحه.

 

من تا حالا دو تا نقطه متفاوت شهر (دو منطقه متفاوت) زندگی کردم اینجا و به جرات میگم در عین شباهات های وحشتناکی که شهرها و مناطق کانادا با هم دارن، تفاوت های زیادی هم دارن.

 

یکیش همین میزان نژادپرست بودن هست که جا به جا فرق داره.

 

مشکل ایرانیا و خیلی از مردم دنیا مثل ایرانیا اینه که چون نیاز ندارن سختی بکشن (طبقه متوسط رو نمیگم، طبقه مرفه یا طبقه رانت خوار یا ددی دار که همین کانادا میان رو میگم و کانادا پر از اینهاست) پس سختی نمیکشن. 

 

واقعا از کسی که مهارت های اولیه رو کسب نکرده،

از کسی که تا حالا با یه کانادایی زندگی نکرده،

انتظار دارین بیاد چی بگه درباره کانادا؟

مصاحبه اخر کوروس شاهمری رو گوش کنین،

میگفت ما ایرانیا یه اخلاقی داریم به سرخ کردن صورت با سیلی، هیچوقت دوست نداریم کسی بفهمه دردهامون رو.

 

من با یکی از اقواممون یه بار صحبت میکردم،

برگشت گفت تو چقدر خوب فارسی و زبون های دیگه محلیمونو حرف میزنی هنوز!!!

گفتم وات؟! مگه باید یادم بره؟

گفت نمیدونم ولی هرکی میره خارج حتی ترکیه (همین دو سه ماه قبل گفت) لهجه میگیرن و یا همه ش میگن یادم نمیاد کلمه هه!

 

منم به زبون های محلی مون باهاشون صحبت میکنم،

دیگه ادم خارج میاد اایمر نمیگیره که.

 

حالا فکرشو بکن،

همین ها میان کانادا،

میتونن بگن کانادا جای بدیه؟

 

دختر خاله من کنسرت شهرام شب پره رفته بود توی انتالیا،

بیکینی پوشید بود! باورتون نمیشه.

بیکینی! روش یه گیپور پوشیده بود.

بیکینی

میفهمین؟

میفهمین؟

 

 

نمیشه هم بهش گفت این چه طرز لباس پوشیدنه اخه؟

نمیشه. باید بگی به به.

 

یا مثلا،

یه بار این دو تا دختر ایرانی اومدن پیش من (کل تجربه من از ایرانیا همین دو تا دختر توی ازمایشگاه بودن و یک یدو تا از دوستای انتاریوم، اینجا هر محله ای رفتم کاملا وایت نشین بودن و من حتی یه دونه مهاجر ندیدم اینجا، به شدت وایت نشینن)، گفتن چرا این بچه های ازمایشگاه از ما بدشون میاد؟

گفتم راستش رو بگم یا الکی ادا دربیارم؟

گفتن راستش رو بگو،

واقعا درمانده شده بودن،

دو هفته گذشته بود و هیچ کس باهاشون حرف نمیزد.

 

گفتم من اگه جاتون بودم دیگه نمیگفتم ایران چقدر جای بدیه یا ازمایشگاه دوره فوقتون خیلی بد بود یا هر طرف رو سه بار میشستین یا نمیگفتم ما تهرانی ترک هستیم پس ژرمن هم هستیم و ژرمن ها برترین نژآدن. این خود نئونازی بودن و ریسیست بودنه.

 

اینو که شنیدن ترسیدن.

گفتن بابا شوخی میکردیم.

گفتم شوخی با نژآد؟

الان خوبه من بیام بگم اینجا همه به من میگن تو روسی هستی، من روسی هستم، از نژاد سرخم، سرخها برترین نژاد کره زمینن؟

خوشتون میاد؟

اصلا انسانی و اخلاقیو درسته؟

خدایی درست ادم بگه نژاد من برتره؟

زشت ترین کار هست.

واقعا ادم نمیدونه چی بگه.

 

حالا شما تصور کنین همچین ادمی بیاد بگه نه کانادا جای خوبی نیست!

 

من وقتی اومدم بی سی همه بدون استثناء حسرت خوردن.

بدون استثناء.

چون از جایی که توش هستن خوششون نمیاد.

 

والا.

 

به حرف مردم اعتماد نکنین، مخصوصا حرف مردمی که از کشورهای ابرودار میان.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها