من هر جا که میرم توی این کشور، این رو میبینم.

 

یه جور تبعیض در حق مردها هست. مخصوصا جنس مذکری که اصلا سفید به نظر نمیان.

 

میخوان غذا سفارش بدی، یه جوری به مرد نگاه میکنن یا باهاش رفتار میکنن انگار آدم نیست.

وقتی میری بیرون، خانم ها و اقایون فوری میان سمت تو، بارها شده دیدم خانم های سفید یا حتی اقایون سفید اومدن ما رو صدا زدن، بستنی به ما دادن (مجانی) از ما عکس گرفتن با دوربینمون، تا تونستن کمک کردن.

ولی به مرد محلی نمیذارن.

تمام توجه ها به زن هست.

 

اصلا مرد رو نمیبینن.

 

انگار وجود نداره.

 

یه جوری با عقده با خشونت باهاش رفتار میکنن که مردها اتوماتیک از زن ها وحشت دارن.

 

نتیجه ش میشه آدمهای هفتاد هشتاد ساله خیلی عقده ای که همه ش میخوان از دخترا انتقام بگیرن مخصوصا دخترایی که مهاجرن و حق و حقوقشون رو نمیدونن.

 

نتیجه ش این میشه که توی شهر ما و توی تقریبا خیلی شهرهای اینجا مردهای سفید ترجیح میدن با دخترای غیر سفید بپرن (گرچه همین دختر غیر سفید یا اسیایی یا خاورمیانه ای هم سه روز دیگه وقتی عقده دوست پسرسفید و بلاند (همون "به لوند" ایرانیا) داشتنش برطرف شد و فرهنگ اینجا رو یاد گرفت با خشونت صد چندان با پسرا رفتار میکنه و تنهاتر هم میشه (مهاجره خب و غریب).

 

من نمیفهمم دلیل این همه خضونت این همه بی محلی به مردها چیه.

 

دلیل اینکه اینقدر به ما نزدیک میشن اینقدر ما رو تحویل میگیرن.

 

مخصوصا وقتی میری شهرهای کوچیکتر این بدتر هم میشه.

 

یعنی دقیقا پسرا و دخترا بهت لبخند میزنن باهات حرف میزنن ولی با یه پسر حتی جواب سلامشم نمیدن.

 

من نمیدونم این همه خشونت برای چیه؟!!!

 

من نمیدونم چرا آدمیزاد نمیتونه یه ذره بلنس یه ذره تعادل داشته باشه. 

نه به اون شوری شور که تو یه سری شهرها و کشورها اینقدر جنس مونث آزار میبینه و زجر میکشه.

 

نه به این بی نمکی که جنس مونث رو اینجا میذارن روی تخم چشم.

 

برای پسرای ایرانی دلم میسوزه. درسته اغلب پسرای ایرانی همه ش "ّبه لوند" میخوان. و اوایل فکر میکنن دیگه نخبه ن و به لوند (ّلاند) و ی و جذاب و دختر کشن و همه عاشقشونن. ولی وقتی میان اینجا و کسی محل سگم نمیذاره بهشون، کم کم افسرده و عقده ای میشن.

 

من جدا توی این کشور احساس ناامنی دارم.

 

خدا رو شکر میکنم که اقوام مذکرم اینجا نیومدن و خدا رو شکر میکنم که اینجا بچه نیاوردم. چه دختر باشی چه پسر اینجا روانی میشی.

 

دخترا رو خیلی تحویل میگیرن و پررو میکنن و دخترا دیگه فکر میکنن که کنترل دنیا دستشونه و این به مرور خودخواه و متکبر و روانی و دکیتاتورشون میکنه.

 

پسرا هم که منزوی و عقده ای و بدبخت میشن و از ترس سراغ دخترا نمیرن (حتی ها) و شبا تا صبح خودیی میکنن و چشماشون هر روز ضعیفتر میشه و عینکی میشن و بعدم میرن چشمو عمل میکنن و عینکو برمیدارن که خیلی تابلو نشن.

 

متاسفم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها