حالا که تو نشستی داری یه ریز میخونی جدی

فرزندم :)


خواستم اینو هم بهت بگم


تو نمیتونی با فیلم بازی کردن و اظهار اینکه اوفففففففففف من نه نیاز جنسی دارم نه نیاز به داشتن یه دوست نه نیاز به هیچی

نمیتونی


میدونی فرق ددی دارها با بقیه همینه


بچه هایی که توی ثروت و رفاه بزرگ شدن

از بچگی نیازی ندیدن که تلاشی بکنن که به درخواستهای ساده شون برسن

نیازی ندیدن که منت کشی رو یاد بگیرن

نیازی ندیدن که از حق و حقوقشون دفاع کنن

نیازی ندیدن که مثلا برن ازین و اون بپرسن یا تلاش کنن


بچه هایی که ساپورتر داشتن همه این شکلی بزرگ شدن


بچه هایی که با پول همه چی رو به دست اوردن یا به هر دلیلی نیازی نداشتن در تعامل باشن با بقیه تا کارشون جلو بره یا زحمتی بکشن که به نتیجه برسن یا به خواسته شون


این شکلی شدن


جامعه کانادا هم تا حد زیادی این شکلیه


از بچگی بچه ها خیلی بی تفاوت و مغرور و تا حدی خودخواه بزرگ شدن


مثلا من سالها توی ایران هم خونه و هم خوایگاهی داشتم

اینجا هم الان بیشتر از دو سال و نیمه که هم خونه ای دارم (همیشه هم بالای دو تا، الانم توی house ما 5 نفر زندگی میکنن و هیچ کدوم به هم ربطی ندارن)

یاد گرفتم چطوری تعامل کنم

یاد گرفتم که کوتاه بیام گاهی

یاد گرفتن که صبورتر بشم

یاد گرفتم که گاهی باید الکی و ظاهری حرف بزنم و گپ بزنم


جامعه کانادا بچه های خودش رو عین بچه پولدارای ایران بزگر میکنه


برای همینم هست که اینها میرسن به سن مثلا 30

و به جز همکلاسیای دوران ابتداییشون دیگه هیچ دوستی پیدا نکردن

اونها رو هم توی عالم بچگی پیدا کردن و موندن


برای همینم هست که دختره مثلا 25 سالشه و هزار تا افسردگی داره و هر روز کلی کوکائین میزنه که تنهاییاش رو فراموش کنه


چون بلد نیست چطوری دوست پیدا کنه


من هم خونه ایایی داشتم که دم به ساعت خودکشی میکردن


میرفتم لباسامو بندازم توی ماشین


فوری میومدن

شروع میکردن به حرف زدن

که خالی بشن


بعدم چون کالچر بریتیش خیلی مزخرفه


بعد خالی شدنشون از غرور و بی خیالی بلد نبودن بپرسن حالت چطوره (به جز سه تاشون)

و میرفتن!


بلد نبودن


دوست داشتن دوست بشن

ولی بلد نبودن


میومدن میگفتن بریم بیرون


میرفتی بیرون ولی بلد نبودن تعامل کنن (به جز سه تاشون)


برای همین اذیت میشدن


به جای اینکه با اسمای اینو اون بیای برای من کامنت بذاری


یا که بیرون این وبلاگ فحش بدی منو


یاد بگیر که چطوری تعامل کنی


یه دلیل اینکه من و تو فلسفه های مخلتفی داریم درباره کمک کردن


تو میگی دوست اصلا نباید کلا کمکت کنه.


من میگم اتفاقا دوستی که کمک نمیکنه باید بذاریش کنار


از همین میاد که سیستمت رو میدونم


میدونم که تو اصلا نیازی نداشتی کمک بگیری از کسی


ددی مامی همیشه نیازهاتو با پول و کانکشن و اشنا رفع کردن


برای همین کمک گرفتن از دوست کاملا بی مورده


برعکس من که باید با تمام اعضای محله سلام علیک میکردم که پسراشون منو توی راه مدرسه نزنن


برای همینم هست که تو به من میگی بی کس و بی خانواده و من به تو میگم سوسول و ددی دار.


توی شرایط متفاوتی بزرگ شدیم


مثلا همین که من راحت علاقه م رو بروز میدم

و وقتایی هم که بروز نمیدم واقعا دوست ندارم طرف رو


یا حرف دلم رو میزنم


تو نه


تو محافظه کارانه


4 ساله میای وبلاگ دختره رو میخونی

میری

نگران ویتامینشی

نگران سلامتیش هستی

نگران همه چیش هستی


ولی مغروری

خودخواهی


نمیتونی بروز بدی


تو تنها میمونی


تا وقتی این مایندست رو داری تنها میمونی


نهایتش یکی عین خودت گیرت میاد (گیرت هم اومده چند بار) و میبینی باباچه آدم مزخرفیه!

و ولش میکنی/ولت میکنه.


باور کن اونها آینه خودتن.


تو نمیتونی اونها رو تحمل کنی


چطوری انتظار داری ماها تو رو تحمل کنیم؟


برای همینم هست که دخترای فقیر بیچاره ها راحت تر دل میبرن و هر پسری رو که میخوان دلش رو میبرن.

:)


دوست دارم همه تون رو.


آخر هفته تون عالی.


جدی تو هم مواظب خودت باش.

هر وقت

شهامت داشتی 

و احساس کردی که پایمال نمیشه

و بدون فحش دادن و تحقیر کردن هر وقت تونستی صحبت کنی


به من خبر بده.

باور کن که یه کاری میکنم که اصلا کوچیک نشی و شرمنده نشی.


میدونم سخته.


36 سال اینجوری زندگی کردی و تغییرش سخته.


ولی مجبوری این تغییر رو ایجاد کنی.


وگرنه تنهاتر میشی.

بدتر میشه.


و فکر کن

هر روز میای 40 بار اینجا رو میخونی


هر نیم ساعت یه بار


فکر کن من بمیرم


دیگه ننویسم


میخوای چکار کنی؟


خیلی خیلی ناتوان


هنوزم میبینم گاهی که چقدر لبخنداش مثل این وایت ها الکی و ظاهری و فیک هست.




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها