درباره خودم:

حقیقتش ترجیح میدم جایی زندگی کنم که اثرات بریتیش ها کمتر باشه.

توی بریتیش کلمبیا، با اینکه اسمش بریتیش هست،

ولی هم قوانین هم سیستم کمتر محافظه کارانه هست

هم مردمش ساده ترن.

من دوست ندارم جایی زندگی کنم که به تو به چشم یه مهمان//کسی که باید بک گراوندش رو یدک بکشه/کسی که توی موضع ضعفه، نگاه کنن.

یادمه تازه اومده بودم کانادا

این پسر کسخله که ریش میذاره اخیرا دم به ساعت (گرگ زاده پول شوی کسخلو میگم که میخواد خودشو به زور شبیه وایتها کنه بدبخت)

اون موقع اون تنها الگوم بود

همه ش بهم میگفت تو تو موضع ضعفی تو تو موضع ضعفی!


همه ش فکر میکردم که آخه چرا من تو موضع ضعفم؟

چون پی ار ندارم؟

چون دانشجوئم؟

چون تازه اومدم؟

خب حتی تازه وارد باشی، وقتی حواست رو جمع میکنی و ادمها رو بر اساس مقامشون جاج نمیکنی و بها نمیدی چه ربطی به موضع ضعف داره؟


بعدها فهمیدم اینا توی 5 سال اول جر خورده

پاره شون کردن و gangbang شدن همه اینها اینقدر که جامعه بهشون نشون داده که تو دست دومی!

و تا وقتی سیتیزن نشی همچنان دست دومی!

و میمونی!


تازه سیتیزن بشی هم باز دست دومی! یکمی فقط وضعت بهتر میشه!


مگه من مریضم که توی این سیستم مریض بچه بیارم که مثل اروپا به اون هم القا بشه که تو دست دومی؟!


ایرانیای بدبخت اینجا خیلی عقده دارن خیلی


ببینینشون دلتون براشون میسوه


پسرا و دخترا هی زور میزنن خودشون رو شبیه وایتها کنن


هی شون رو جر میدن که شاید شاید شبیه وایتها بشن


دخترا بینی مینی عمل میکنن مو رو هفت بار رنگ میکنن


پسرا ریش میذارن، مثل وایت ها (مثل کسخل های بی مغز) میخندن


که سبزه بودن خودشون رو مخفی کنن

که نشون بدن ما هم مشکوک به وایت بودنیم


تو مملکتی که سفیدی و نژاد فاکتور مهمی در استخدام تو هست، تو باید بذاری بری ازونجا، قوی تر بشی، برگردی و عوضش کنی.


من ممکنه دلم برای کشور خودم بسوزه چون دوسش دارم و برام مهمه که مردم توی راحتی زندگی کنن

ولی حقیقتش چه ارقی میتونم داشته باشم به کشوری که منو آدم حساب نمیکنه و دست دوم محسوب میشم؟

چه فایده ای داره وایتها بیان سراغ من و بخوان با من date کنن چون پوستم روشنه و موهام قهوه ایه و شبیه مرغای فلج سه بار هموفیلی گرفته تازه از تیمارستان فرار کرده هستم؟


چه فایده ای داره بخوان منو 10000 بار بکشن و زنده کنن چرا؟! چون من باید integrated بشم!

بشاشن توی این اینتگریشن!


کشوری که موقعیت های شغلی نداره

یه سیستم درمانی مریض داره، سیستمی که توش من توی انتاریو مینیمم 10 نفر رو دیدم که بیست سال داروی الکی خوردن، بهشون گفتن مثلا زخم معده داری طرف بعد بیست سال متوجه شده که مثلا توی پاش چرک جمع شده!


هم خونه ایای من، صابخونه هام، دور و بریام، همه هر روز کیلو کیلو tylanol

midol

advil

ibo profen etc.

حتی ماریجوانا! میخوردن که درد نداشته باشن


این چه سیستم درمانی ای هست؟!


چه سیستمیه که هر بار میخوای پرونده پزشکی تشکیل بدی باید 4 ماه منتظر بمونی، که توی این 4 ماه بخوای یه بیمه درمانی دیگه رو بگیری و کارتل و مافیا جیبشون پرتر بشه؟!

هم اینکه سه ماه دیرتر بهت بیمه بدن و هم نشون بدن که ببین تو مهاجری! دست دویی و باید صبور باشی! و هم اینکه سه ماه هم تو رو دیرتر کاور کنن دولت برده!

من بابک هر بار میرفتم بیرون و میرم بیرون، فوری میپرسیدن کجایی هستین؟

تا میبینن یکی از امریکا میاد دیگه ساکت میشن. چرا؟

چون توی امریکا origin تو مهم نیست

امریکایی بودن خودش هویته


کاناداست که همه خودشون رو به یه جا وصل میکنن. که بگن ما هم هویت داریم. چون خودشون میدونن کانادایی بودن بهت هویت نمیده. کانادایی بودن یه برچسبه و هرکس میتونه حملش کنه. هویت نیست.


هم خونه ای من همش میگفت ما از فامیلای کوئین الیزابت دو هستیم!

یه بار ازش پرسیدم چطوری؟!



گفت شوهر کوئین الیزابت دو، اصالتا یه طرفش یونانیه!

منم یونانیم!

بهش گفتم ولی تو و هفت جد پدر و مادرت کانادا به دنیا اومدین! بعدم شوهر کوئین الیزابت دو بریتیشه اصلا! یونانی نیست!

حداقل در سیصد سال گذشته کسی از اقوام تو نرفته یونان رو ببینه!


گفت چرا ولی ایت ایز عه آی عم عه بلا بلا بلا 

رفت که یه ذره گریه کنه


چون جوابی ندارن

چون باید خودشون رو به یه جایی بچسبونن و سیتیزن شیپ کانادایی به تو این حالت چسبوندن به کانادا رو نمیده.




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها